Wednesday, March 10, 2010

با علی یک نوع شطرنج اختراع کرده بودیم که درچمنهای دانشگاه بازی میکردیم. یک تکه سنگ یا کلوخ کنار دستمان می گذاشتیم که اسمش بود.."خر". این مهره قویترین مهره شطرنج بود. تمام کارها را میتوانست انجام دهد..مثل یک وزیر بود که حرکت اسب را هم داشت..ولی روی صفحه نبود. هر بازیکن میتوانست در هر جای بازی بگوید"خر میخواهم". دیگری میگفت:"به چند تا؟" یک جور معامله شروع میشد. طرف باید4-5 تا پیاده میاد با یکی دو تا سوار..خلاصه بسته به توافق طرفین خر وارد بازی میشد.
کلی وقت صرف قوانین کردیم. و به محضی که بازی اولمان را شروع کردیم.علی گفت:" خر میخوام" من گفتم:"به چند تا؟"
شروع کردیم به معامله.1و2 ساعت راجع به معامله حرف میزدیم و سیگار میکشیدیم..تا بالاخره 4-5 تا پیاده وووزیر داد و خر را گرفت..حرکت دوممن گفتم خر میخوام..از بازی دوم میدانستیم هرکه خر را بگیرد بازی رابرده..برای همین کل بازی به مذاکره تبدیل شده بود و اصلا"دیگر شطرنج نبود.هیچ مهره ای دست نمیخورد.. "خر" با خودش یکجور گفتمان سیاسی را جایگزین خون و خونریزی کرده بود...

No comments: