Friday, March 11, 2016

داستان من 3

.... .یک لحظه فکر کردم چه شد؟

 سینه های ولنگار با نوک قهوه ای. دستهایم را فرو میکردم درونش. هم میخواست هم نمی خواست. شلاقش را خودش اورد و من محکم بستمش و محک زدمش 
همه جایش را کردم... کتاب داستان پر از هیجان بود....و  راز همه چیزهای نگفته  

 بلوند بود و چشای سبزی داشت...لباس زیرش سیاه و نیم تنه بود..
.نگاهش محو بود..انگار میگفت من که کاری نکردم 

.,..چسبیده بود به در, خیره شده بود به من
     .بعد از چند لحظه امد سمت من.....ولی با من کاری نداشت. دنبال سیگارش بود.


Thursday, March 10, 2016

داستان من ٢

.بنج دقيقه اي نشسته بودم منتظر اقا مهدي كه در باز شد
. يه دختر خيلي خوشكل با يه زن سن بالا
دخترسفید و تو پر . ارايش زياد كرده بود ولي جادر داشت.با تمام سادگی, چشمانی که میخندید و اشاره میکرد که همه چیز در کیفش هست...دنبال لذت  بود.
زن دماغ تيزي داشت و مانتوي مشكي بوشيده بود با موهاي مش شده
جا خورده بودم .. اومدم بلند شم كه زنه كفت بشينين.. ما از مشتريهاي  اقا مهديم  .و. اشاره اي به كاراج كرد..
كفتم بله منم منتظر اقا مهديم

زنه يه خنده كرد كه يعنى اره منتظر باش
بعد شروع كرد مانتوشو در اوردن 
 ...زيرش يه لباس استين حلقه اي سیاه داشت ..كه بد جوري به تنش جسبيده بود

زیپ پشتشو باز کرد و سینه های ولش رو لخت کرد. تمام وجود من رو کشید..و من ناتوان تمام وجودم را از او گرفتم. ترکیبی از خواهش مدام بود  و انتهای راه  ...خواب که میرفت....تمام بدنش را نمیبرد...بعضیها را 
برای من جا میگذاشت

داستان من

سخت نبوده.   جند تا بيج عوض كرديم . كلاجشم خراب شده بود
شما ببر يه دوري بزن...
حرفشو قطع كردم. دور بزنم. اخه من اين اتوبوسو كجا ببرم دور بزنم. مرد حسابي
كفت اقا مطمءن باش هيج مشكلي نداره كارانتي هستش
كارانتي جي؟من اينو ببرم بايد مسافر بزنم برم شمال.. شما تو جاده ككع نيستي..ل
من كفتم كل كيريبوكسشو بيارين بايين
كفت اورديم دادادش... اورديم...
سيكارشو روشن مرد با ركابي كثيف و جربو جيليش شيكمشو داده بود جلو سيبيلاش و ريشااي تازه دراومدش با هم قاطي شده بودند... وسط اتوبان كاشون قم ازين بهتر كيرم نميومد
همينجوري نكاش كردم جند سانيه اي و بدش سرمو انداختم بايينو تكون دادم "اي بابا" زير لب اروم ككفتم
حالا جقدر مىشه
شما بفرماييد تو دفتر من ميم خدمتتون
كوشيه موبايلشو برداشت با دو تا انكشتش كه روغني نبود زد روش بدش زل زد تو جشاي من ...منتظر شد اون ور خط كوشيو بردارن ..من دنبال انكشت اشارش رفتم به سما يه در كهنه سياه بازش كردم و رفتم توي دفتر....